جدول جو
جدول جو

معنی چنگال زدن - جستجوی لغت در جدول جو

چنگال زدن
(دَ / دِ پَ/ پِ کَ دَ)
دست زدن. بمجاز دلبسته شدن بچیزی. متوسل شدن:
چنگال مزن در این شتابنده
کت زود کند ز خویشتن زایل.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
چنگال زدن
لشوكةً
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به عربی
چنگال زدن
Claw, Fork
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چنگال زدن
griffer, bifurquer
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چنگال زدن
আঁচড়ানো , বিভক্ত করা
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
چنگال زدن
نوچنا , کانٹے سے تقسیم کرنا
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به اردو
چنگال زدن
tırmalamak, çatallamak
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چنگال زدن
kucha, gawanya
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چنگال زدن
arañar, bifurcar
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چنگال زدن
kratzen, gabeln
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
چنگال زدن
дряпати , розгалужувати
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چنگال زدن
drapać, rozdzielać
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
چنگال زدن
抓 , 叉
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به چینی
چنگال زدن
arranhar, bifurcar
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چنگال زدن
graffiare, biforcarsi
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چنگال زدن
krabben, splitsen
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
چنگال زدن
царапать , разветвлять
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به روسی
چنگال زدن
ข่วน , แยก
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
چنگال زدن
mencakar, bercabang
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چنگال زدن
खरोंचना , कांटा लगाना
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به هندی
چنگال زدن
לגרד , להתפצל
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به عبری
چنگال زدن
ひっかく , 分岐する
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چنگال زدن
할퀴다 , 갈라지다
تصویری از چنگال زدن
تصویر چنگال زدن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
نواختن چنگ
به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی
کنایه از متوسل شدن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خَ رَ تَ)
ظرافت کردن. (انجمن آرا). مزاح و مسخرگی کردن:
یاد باد آن شب که در بیت الحرام
خلوتی کردیم با یاران به هم
باده میخوردیم و گنگل می زدیم
زاول شب تا به وقت صبحدم.
نزاری (از رشیدی و جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ دَ)
دستک زدن. زدن دو دست است بر هم تا از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). صفق. هر دو دست بهم زدن را گویند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چوگان بازی کردن. بازی گوی و چوگان کردن:
چو بشنید چوبینه گفتار زن
که با او همی گفت چوگان مزن
هر آن کس که رفتی بمیدان او
چو نزدیک گشتی بچوگان او
زدی دست بر پشت او نرم نرم
سخن گفتن خوب و آوای گرم.
فردوسی.
گه کشد خصم و گه کشد سیکی
گه کند صید و گه زند چوگان.
فرخی.
روز چوگان زدن از خوبی چوگان زدنش
زهره خواهد که ز گیسوکند او را چوگان.
فرخی.
و نیک احتیاط باید کرد تا میان لشکر لاهور آمیختگی نشود و شراب خوردن و چوگان زدن نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271).
شه چو چوگان زند سلیمان وار
زین بر آن باد صرصر اندازد.
خاقانی.
گر بسر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را.
سعدی (بدایع).
- به چوگان زدن، با چوگان زخم و ضربه وارد کردن. با آلت چوگان زدن:
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور بچوگان میزند هیچش مگوی.
سعدی (طیبات).
مرد راضیست که در پای تو افتدچون گوی
تا بدان ساعدسیمینش بچوگان بزنی.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ بَ گِ رِ تَ)
دست بچیزی زدن. پنجه افکندن بچیزی: اعلاق، چنگال درزدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فریاد زدن آواز برآوردن، همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم. (ملک قمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
شوخی کردن هزل گفتن: باده می خوردیم و گنگل میزدیم ز اول شب تا بوقت صبحدم. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
Clutch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
схватить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
greifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
хапати
دیکشنری فارسی به اوکراینی